유 ♥ 웃 عشق من 유 ♥ 웃
(¯`v´¯) مرا اندکی دوست بدار اما طولانی (¯`v´¯)
"غربت لحظه خسته راه خنده هامو بسته کمر گیتار عشقم زیر بار غم شکسته شب یلدام ساکت و سرد حسرت شب خالی از درد تا که دق نکرده رویا تورو جون لحظه برگرد" "از ادمها ناراحت نشو نیش زدن عادت انهاست سالهاست به هوای بارانی میگویند خراب"
آرامم!! مثل مزرعه ای که تمام محصولش را ملخ ها خورده اند دیگر نگران داس ها نیستم!! غمگینم... مثل عکسی در اعلامیه ترحیم ! که لبخندش ، دیگران را می گریاند...
گهگاهی از اعماق وجودم فریاد میزنم آنگاه آرام و در سکوت می خندم و سپس بر حال خود گریه میکنم آیا سزای دوری از تو دیوانگیست؟ دست هایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از آوارگی بی تو بودن می ترسم... انتظار را از کوچه های بن بست بیاموز که دل خوش به تماشای هیچ رهگذری نیستند چشم به راه آمدن کسی می نشینند که اگر بیاید ، ماندنی ست … این روزها دلم اصرار دارد اگر خواستی بیایی... ایــن بــار هــم کــه چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی ؛ و بر خلاف میلت میگی دیگه دوست ندارم ! نمیخوامت .... این جمله رو بشنوی : به چشم هایت بگو اینقدر برای دلم رجز نخوانند... من اهل جنگ نیستم شاعرم... خیلی که بخواهم گردو خاک کنم شعری می گویم حالا اگر توانستی مرا در آغوش نگیر ... میتــرســم… کسـی بــوی ِ تنـت را بگیــرد نغمــه ِ دلـت را بشنــود و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش!!! چـه احســآس ِخـط خطــی و مبـهـمـ یسـت! ایــن عــآشقــآنـه هــآی حســود مــن … از تو عبور میکنم ، فقط نگاه میکنی من اشتباه میکنم ، تو هم گناه میکنی ازم عبور میکنی ، ببین، سقوط میکنم به من نگاه کن ، بزن ، فقط سکوت میکنم به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری هرچه باشی خوب یا بد دوستت دارم
فریاد بزند؛
اما . . .
من جلوی دهانش را می گیرم،
وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش
ندارد!!!
این روزها من . . .
خدای سکوت شده ام؛
خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،
خط خطی نشود .
من همانجایی هستم که بودم...
همانجایی که رهایم کردی...!!!
تــاول پــاهــایــم خشــک شــود،
دوبــاره عاشقــت میشــوم!
دوبــاره راه مــی افتــم!
دوبــاره
گــم مــیشــوم . . .
" غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی " ..
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید
این روزها دل را می دزدند
بعد که به دردشان نخورد...
جای صندوقِ پست
آن را در سطل آشغال می اندازند !
و تو خوب می دانی دلی که المثنی شد
دیگر دل نمی شود ... !!!
غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم
که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم
ز دل بر خاستم تا در غزل باران احساسم
نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم
از اوج چشمهایت جرائت پرواز می گیرم
زمینی هستم اما آسمانی دوستت دارم
تو را جان می فشانم اگر هزاران بار جان گیرم
هزاران بار با هر جان فشانی دوستت دارم
قسم بر لحظه اعدام بر رگبار مژگانت
به آن زخمی که بر دل می فشانی دوستت دارم
زدی آتش به جانم با کلامی آتشین اما
بدان من با همه آتش بجانی دوستت دارم
درون آیینه با یک نگاه ساده می فهمی
که تنها آنقدر که دلستانی دوستت دارم
به عاشق ماندن و تنهایی و پژموردگی سوگند
که تو حتی اگر با نمانی دوستت دارم
غزل پایان گرفت و من در اینجاخوب می دانم
بدانی یا ندانی جاودانی دوستت دارم
Power By:
LoxBlog.Com |