유 ♥ 웃 عشق من 유 ♥ 웃

(¯`v´¯) مرا اندکی دوست بدار اما طولانی (¯`v´¯)

در یک رابطه ی دونفره ؛


وقتی دو نفر هیچ مشکلی با هم ندارند ،

حتماً یکیشون تمام حرفهای دلش رو نمیگه ...

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:32 توسط بی بی گلاب | |

وقتی دست زنی را عاشقانه میگیری
تازه میفهمی مرد بودن را باید میانِ دستانِ ظریف زن احساس کرد.
مرد که باشی
وقتی سرتو روی سینه اش میزاری
حس میکنی چقدر به زن نیازمندی

و زن چقدر به حس مرد بودنت نیازمندِ ...

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:24 توسط بی بی گلاب | |

کاش آدم ها یکم جرات داشتن¦
           گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن :
                      ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
                               " واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم "

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:21 توسط بی بی گلاب | |

 
 
 
 
 
کم کم یاد خواهی گرفت
 
تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را
 
اینکه عشق تکیه کردن نیست
 
و
 
رفاقت ،اطمینان خاطر
 
و
 
یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند
 
و
 
هدیه‌ها، معنی عهد و پیمان نمی‌دهند.
 
کم کم یاد میگیری
 
که حتی نور خورشید هم می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری
 
باید باغ ِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه
 
 

 

 

 

یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی
که محکم باشی پای هر خداحافظی
و

یاد می‌گیری که خیلی ارزشمندی

منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.
نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:11 توسط بی بی گلاب | |

 

عشق فراموش کردن نیست ،بخشیدن است

گوش کردن نیست ، درک کردن است

دیدن نیست ، احساس کردن است

جا زدن و کنار کشیدن نیست

صبر کردن و ادامه دادن است

حتی تنها . . .

نوشته شده در جمعه 28 مهر 1391برچسب:,ساعت 11:5 توسط بی بی گلاب | |

دوست داشتن بعضی ها لیاقت نمیخواهد

"اعصااااب میخواهد..."

نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت 14:36 توسط بی بی گلاب | |

دچار یعنی عاشق
 
 
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک دچار ابیه بیکران دریا باشد...
نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت 14:36 توسط بی بی گلاب | |

 

 

 
 
كه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت?
 
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
 
خواست تنهایی ما را به رخ ما بكشد
 
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
 
 
نوشته شده در سه شنبه 25 مهر 1391برچسب:,ساعت 14:30 توسط بی بی گلاب | |

فکــر می کــردم
در قلــــــــ
ـــــب تــ ــــــو
محکومم به حبــس ابــــــــــــــــد
به یکبــاره جــا خــوردم ...
وقـــتی
زندان بان برســـرم فریاد زد:
هــی..
تــو

آزادی
.

.
.

و صـــدای گامهای غریبه که به سلـــول من می آمـــد...
نوشته شده در شنبه 15 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:20 توسط بی بی گلاب | |

چقدر خوشحآل بود شيطآن...

وقتی سيب رآ چيدم..

گمآن ميکرد فريب دآده است مرآ...

نمی دآنست تو پرسيده بودی ..

مرآ بيشتر دوس داری يآ ماندن در بهشت رآ ....

نوشته شده در شنبه 15 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:19 توسط بی بی گلاب | |

مرا ببوســ

نــﮧ یکــ بار ڪـِﮧ هـــ ـ ـزار بار

بگذار آوازه ی بازی عشقــماטּ چِـناטּ در شهر بپیچــد

ڪـِﮧ روسیاه شونــد

آنــها ڪـِﮧ

بر ســر جدایی ماטּ شرط بسـتـﮧ اند

نوشته شده در شنبه 15 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:17 توسط بی بی گلاب | |

بعد از هر بحث و بگو مگویی

اونی که اول معذرت خواهی‌ کنه شجاع ترینه

اونی که اول می‌بخشه قوی ترینه

و اونی که زودتر فراموش می‌کنه خوشبخت ترینه....

نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:,ساعت 15:21 توسط بی بی گلاب | |

 

اشک هایم را به نخ میکشم و

تسبیحی میسازم هزار دانه

تا با آن ذکر دلگیریم

از دنیا را برایت بگویم

خدایا در گلویم ابر کوچکی ست

که خیال بارش ندارد

می شود بغلم کنی . . .

نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:,ساعت 15:19 توسط بی بی گلاب | |

دلتنگی هایم را زیر دوش حمام میبرم بغضم را...

میان شر شر اب داغ می ترکانم

تا همه فکر کنند قرمزی چشمانم از دم کردن حمام است....

نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:,ساعت 13:50 توسط بی بی گلاب | |

 

"نمیدانم که میدانی

که انسان بودن و ماندن چه دشوار است

چه زجری میکشد انکس که انسان است

و از احساس سرشار است"

نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:,ساعت 13:49 توسط بی بی گلاب | |

"در زمین عشقی نیست

که زمینت نزند

اسمان را دریاب"

نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:,ساعت 13:46 توسط بی بی گلاب | |

دلـــــتــــنــــگــــــی پــــــیــــچـــیـــــــــده نــــــیــــســــــتــــــــ . . .
یــــــکـــــــ دل . . .
یــــــکـــــــ آســـــــمـــــان . . .

یــــــکـــــــ بــــــغـــــض . . .
و آرزو هــــــــای تـــــــــرکـــــــ خـــــــورده . . .
بـــــــه هــــــمـــــیـــــن ســـــــادگـــــــی............

 

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 19:11 توسط بی بی گلاب | |

الفبا برای سخن گفتن نیست !

برای نوشتن نـــام توس…

اعداد پیش از تولـــــــــدت به صف

ایستاده اند تا راز زاد تو را بدانند.

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 19:7 توسط بی بی گلاب | |

اینجا را می گویم...

همین جا که تو ایستاده ای ...

همیـن جایی که گام هایت را بلند برمی داری...

همین جایی که به آتش می کشی را می گویم..

اینجا قلب من است...

کمی آرام تر لطفا...

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 19:7 توسط بی بی گلاب | |

 

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 19:3 توسط بی بی گلاب | |

همه کسم زندگیم تارو پودم

فدای همه چیه تو بشم من الهی

قربونه قامتت

تولدت مبارکککککککککککککککککککککککککککککککک

نوشته شده در یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:,ساعت 16:46 توسط بی بی گلاب | |

"بعد از مُردنم سرم را جدا کنید


بگذارید روی شانه ام .


شانه ای که سر می خواست


سری که شانه می خواست


هر دو را برسانید به آرزوشان"

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:49 توسط بی بی گلاب | |

بغض هایم را نگه می دارم…


"بعضی وقتها سبک نشوم سنگین ترم"

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:49 توسط بی بی گلاب | |

اگر تو بخواهی دور می ایستم چون آخرین چراغ خیابان

اما......

 روشن

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:43 توسط بی بی گلاب | |

دگــــر تــــــقــدیــــر را
بـــرای نــیـــامــد نــت بـــهانـه نـــکـــن !!!!
مـرد بـــاش…

و بـگـو نــخـــواســــتـــــی….
و نــیـــامـــــدی….!

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:41 توسط بی بی گلاب | |

چشمانت و لب هایت مانند آتش جهنمی است…



که مرا در شعله هایش می سوزاند…


و رازی در آن نهفته است که مرا به دیوانگی و ویرانی می کشاند.

نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:,ساعت 17:39 توسط بی بی گلاب | |

بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و
بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.
عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی

جز تاریکی و سیاهی ندارد
دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری .

نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:,ساعت 15:3 توسط بی بی گلاب | |

دلم میخواد یه جوری زندگی کنم که آدما بهش میگن عجیب

فقط به تـــــــو سلام کنم

فقط با تـــــــو حرف بزنم

فقط واسه تـــــــو دعا کنم

دستم فقط تودست تـــــــو باشه

فقط تـــــــو صدام کنی

فقط مال تــــــــو باشم

فقط برای تـــــــــو بمیرم

بجاش تــــــــــــــو ٬ هم فقط مال من باشی


نوشته شده در سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:,ساعت 9:58 توسط بی بی گلاب | |

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست



ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم



و تو را آنگونه که می خواهی دوست دارم



ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود



و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید



تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم

نوشته شده در سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:,ساعت 9:55 توسط بی بی گلاب | |

کوچ پرندگان به مــــن آموخت ،

وقتی هوای رابطه ســــرد است ،

باید رفتـــــــــــــــ .

 

 

نوشته شده در سه شنبه 4 مهر 1391برچسب:,ساعت 9:52 توسط بی بی گلاب | |


Power By: LoxBlog.Com