유 ♥ 웃 عشق من 유 ♥ 웃
(¯`v´¯) مرا اندکی دوست بدار اما طولانی (¯`v´¯)
انقدر حرف در دلم مانده که در دهانم گره میخورند و لبهایم را به هم میدوزند و "تو" خیال میکنی مرا با "تو" حرفی نیست. وضو را دوست ندارم دستهایم تیمم با تن تورا میخواهد مناجاتش با هم ثوابش با تو گناهش با من... دلم عجیب تنگ شده... برای تمام لحظه هایی که... دلت عجیب برایم تنگ میشد... همیشه اخر همه چیز خوب میشه... اگه نشد... بدون هنوز اخرش نشده ساقی غم من بلند اوازه شدست سر مستی من برون ز اندازه شدست با موی سفید سر خوشم کز می تو بیرانه سرم بهار دل تازه شدست فقط کسی طعم دلتنگیو میفهمه که... . . . طعم وابستگی رو چشیده باشه. از عجایب عشق این است که تنها اغوشی ارامت میکند که دلت را به درد می اورد... با اینکه میدونم دلت با من یکی نیست با اینکه میبینم به رفتن مبتلایی چشمامو میبندم که میمونی کنارم با اینکه میدونم کنار من کجایی چشمامو میبندم که رویاتو ببینم چشمامو میبندم تورو یادم بیارم حرفای من رویاییه میدونم اما من از تمام تو همین رویا رو دارم از تو نمیرنجم تو حق داری نمونی شاید توام مثل خودم مجبور باشی با اینکه میدونم به احساسی که دارم نزدیکتر میشی که از من دور باشی باور کن این ثانیه ها دست خودم نیست من پشت رد تو به یک بنبست میرم حس میکنم این لحظه رو صد بار دیدم من رو به روی چشم تو از دست میرم دلی که شکستی را گچ چاره نکرد.....گل گرفتمش دوست دارم یک شبه هفتاد سال پیر شوم در کنار خیابانی بایستم... تو مرا بی انکه بشناسی از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی... هفتاد سال پیر شدن یک شبه به حس گرمی دستان تو هنگامی که مرا عبور میدهی بی انکه بشناسی... می ارزد کلاغ جان...قصه من به سر رسید...سوار شو...تو را هم تا خانه ات میرسانم دیگه نوبت ماااااااااااااست خدایا در افرینش مردها کیفیت را فدای کمیت نکن کمتر خلق کن ولی ادم خلق کن پیشاپیش روزتون مباررررررررک روزی هزار بار باید برای دوستانم توضیح بدهم که در دنیای بیرون از شعرم پای هیچ عشقی وسط نیست باور که نمیکنند.... جان تو را قسم میخورم........... چقدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش یه زخم همیشگی به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه لبریز از کینه و نفرت بشی حس کنی هنوزم دوستش دری چقدر سخته که دلت بخواد سرتو باز به دیوار تکیه بدی که یک بار زیر اوار وجودش همه غرورت له بشه چقدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقتی دیدیش هیچ چیز جز سلام نتونی بهش بگی چقدر سخته وقتی پیشته سرتو بندازی پایین و اروم اشک بریزی چون دلت براش تنگ شده اما اروم اشکاتوپاک کنی تا متوجه نشه چون حتما فکر میکنه دیوونه ای چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوستش داری چقدر سخته گل ارزوهاتو تو باغچه دیگران ببینی و هزار بار تو خودت بشکنی و اونوقت زیر لب اروم بگی گل من باغچه نو مبارک خدایا من دلم قرصه کسی غیر از تو با من نیست خیالت از زمین راحت که حتی روز روشن نیست کسی اینجا نمیبینه که دنیا زیر چشماته یه عمره یادمون رفته زمین دار مکافاته فراموشم شده گاهی که این پایین چه ها کردم که روزی باید از اینجا بازم پیش تو برگردم خدایا وقت برگشتن یکم با من مدارا کن شنیدم گرمه اغوشت اگه میشه منم جا کن با تو نیستم تو نخوان . . . با خودم زمزمه میکنم...من خوبم...من ارامم من قول داده ام... فقط کمی تورا کم اورده ام یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ حرف کم می اورم برای گفتن دوستت دارم؟ حالا تمام حرف ها در گلویم صف کشیده اند با این همه حرف چه کنم؟ تکلیف اینهمه حرف نگفته چه میشود؟ بی تو حتی باران هم بوی تشنگی میدهد یک عمر قفس بست مسیر نفسم را حا لا که دری هست مرا بال و پری نیست حالا که مقدر شده ارام بگیرم سیلاب مرا برده و از من اثری نیست لطفا راجب به این عکس نظر بدید مرسی: اجسام از انچه در اینه میبینید به شما نزدیکتر است... غم که نوشتن ندارد... نفوذ میکند در استخوان هایت جاسوس میشود در قلبت ارام ارام از چشم هایت میریزد بیرون... گریان شده دلم... همچون دخترکی لجباز... پا به زمین میکوبد... تورا میخواهد... فقط تو را... دیروز شرم نگاه تو فاصله را معنا کرد و امروز شوق دیدار تو را عشق... یکی پرسید اندوه تو از چیست؟ سبب ساز سکوت مبهمت چیست؟ برایش صادقانه مینویسم برای انکه باید باشد و نیست... باز امشب غزلی کنج دلم زندانیست اسمان شب بی حوصله ام طوفانیست هیچکس تلخی لبخند مرا درک نکرد های های دل دیوانه من پنهانیست دوست دارم همیشه از تو بنویسم بی انکه در جستجوی قافیه ها باشم بی انکه کلمه ای انتخاب کنم دوست دارم از تو بنویسم که میدانم هنوز دوستم داری و هر سپیده دم یک سبد مهربانی از تو دریافت میکنم... ان نوع از عشق که فرا تر از بدن و جسم ماست هنگامی ظهور میکند که با تمام وجود به معشوق عشق بورزیم این عشق برتر هنگامی خود را نشان میدهد که با فکر و ذهن و قلب و روح خود به فکر و ذهن و قلب و روح معشوق عشق بورزیم سپس تمامی سلول های بدن ما از عشق به معشوق خواهد لرزید این همان عشقیست که در ایثار و از خود گذشتگی نهفته است بار بارا دی انجلیس
Power By:
LoxBlog.Com |